رفت کنار، گذشت و خندید..
اما زیادم نمیخاس بخنده! بیشتر میخاس خودش نباشه.

چون خودمو دوس ندارم، خوشم نمیاد؛ ینی اصا متنفرم! فقط نمیدونم این وسط مشکل تو با این چیه!

خب حق داره زیاد خوشحال نباشه از اینکه تو از چیزی که از همه چیز براش مهم تره انقد بدت بیاد..
بچه بود، پاک و معصوم میزد..

اما زیاد حال نمیکنم کسی براش مهم باشه تنفرِ پاکم از خودِ ناپاکمو!

کرپ کرپ کرپ.. بزن بکش برو بخند و زیاد نخند اما .. خودت باش لااقل!لعنتی:)


"یک کلّۀ خراب خوروب"